درباره وبلاگ


به نام خدایی که دغدغه ی " از دست دادنش " را ندارم ...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 491
بازدید کل : 184930
تعداد مطالب : 135
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1


كد موسيقي براي وبلاگ

ماه من قدری تامل...!




وقتی دیدید نمی توانید چیزی را تغییر دهید ،... صبر کنید ، تا خدا آن را تغییر دهد ...

 



شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 3:30 ::  نويسنده : Gity

 

امید مزرعه ارزوست و اروزهایم را در مزرعه امید کاشتم

 

ارزوهایم را با جویبار ایمان ابیاری کردم و هرس کرده و ارزوهای هرز را چیدم

 



شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 3:23 ::  نويسنده : Gity

مرا کسی نساخت، خدا ساخت،

نه آنچنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم.

کسم خدا بود، کس بی کسان.

 

 

در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن دم زدم و در آرزوی آزادی سر برداشتم و در بالای غرور قد کشیدم و از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندند و از مهر نوازشم کردند.
تا حقیقت دینم شد و راه رفتنم و خیر حیاتم شد و کار ماندنم و زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم!

 

 



شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 2:56 ::  نويسنده : Gity


زندگی آنقدرها هم که فکر می کنیم پیچیده نیست.


زندگی کوتاه است
قوانین را زیر پا بگذار
بسرعت ببخش
با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس
همیشه بخند
هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن
مهم نیست زندگی چقدر عجیب است
زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود
اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم



جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 1:56 ::  نويسنده : Gity

پيری برای جمعی سخن میراند...
لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد



جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 1:35 ::  نويسنده : Gity

مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا ، قصد طلاق دادن زنش رو داشت.
دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه. 
منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم ... طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه ‌گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف ! 
دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه مي‌گي چيز بدي نيستند !!!! 
مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس مي‌كنم كه ديگه اين زن در شان من نيست!

 

       



جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 1:19 ::  نويسنده : Gity

معلّم یک کودکستان به بچه‌هاى کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازى کند. او به آن‌ها گفت: فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارید و درون آن، به تعداد آدم‌هایى که از آن‌ها بدتان می‌آید، سیب‌زمینى بریزید و با خود به کودکستان بیاورید. فردا بچه‌ها با کیسه‌هاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی‌ها ٢، بعضی‌ها ٣، بعضی‌ها تا ۵ سیب‌زمینى بود. معلّم به بچه‌ها گفت تا یک هفته هر کجا که می‌روند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم‌کم بچه‌ها شروع کردند به شکایت از بوى ناخوش سیب‌زمینی‌‌هاى گندیده. به علاوه، آن‌هایى که سیب‌زمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند. معلّم از بچه‌ها پرسید: «از این که سیب‌زمینی‌ها را با خود یک هفته حمل می‌کردید چه احساسى داشتید؟» بچه‌ها از این که مجبور بودند سیب‌زمینی‌هاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند. آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدم‌هایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه می‌دارید و همه جا با خود می‌برید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوى بد سیب‌زمینی‌ها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می‌خواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»چطور می‌خواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟



پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 1:26 ::  نويسنده : Gity

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر user name که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا Disconnect نمی کند .
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisible بروم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه ی undo کردن را به من می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را install کرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line is busy نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه ON است و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغامno response 
نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است
به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ،وقتی می دانم لیاقت آن را ندارم

خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدایا دوستت دارم



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 22:2 ::  نويسنده : Gity

خدا را شکر می کنم که پسرم در خانه است وغر می زند

این یعنی او در کنارم هست و در کوچه پرسه نمیزند

خدا را شکر می کنم که باید زمین را بشویم و پنجره ها را پاک کنم

این یعنی خانه ای دارم

 خدا را شکر می کنم که باید مالیات بپردازم

این یعنی درآمدی دارم

خدا را شکر می کنم که خرید شب عید جیبم را خالی می کند

این یعنی عزیزانی دارم که دوستشان دارم

خدا را شکر می کنم که گاهی مریض میشوم

این یعنی بیشتر وقت ها سالم هستم

خدا را شکر می کنم که باید ریخت و پاش های بعد مهمانی را جمع کنم

این یعنی دوستانی دارم که اوقات خوبی را با آنها گذرانده ام

خدا را شکر می کنم که شب ها از خستگی نا ندارم

این یعنی در روز توان سخت کار کردن را دارم

و خدا را شکر می کنم که صبح ها باید با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شوم

این یعنی هنوز زنده ام و نفس می کشم



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 20:58 ::  نويسنده : Gity

 

 

 

 

 



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 1:36 ::  نويسنده : Gity